قدمت رو چشم
کوچولوی من، محمدحسینم، از تودل مامانی خسته شدی؟ یا شاید دلت واسه دیدن مامان و بابا تنگ شده! دیروز رفته بودم پیش خانم دکتر، گفت گل پسرتون عجله داره واسه به دنیا اومدن، زودتر از وقت خودش که ١٧آبان بوده منتظرش هستیم. مثل هر بار با شنیدن صدای قلبت پرواز کردم.. و مثل هر بار گفتم خدایا محبت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام رو که تو این قلب کوچولو گذاشتی هر لحظه بیشترش کن.. بابا محمدامین که از حرف خانم دکتر خیلی خوشحال شده. خدا میدونه که دل منم دیگه طاقت نداره، هر وقت بیای قدمت رو چشم نازنینم، ولی اگه یکم صبر کنی تپل تر میشی جوجه ی من، مامان سارا فقط به خاطر شما بیشتر ...